- نامه ور
- نامه بر: هم بدان پیک نامه وردادش سوی آن نامورفرستادش
معنی نامه ور - جستجوی لغت در جدول جو
- نامه ور
- نامه بر، آنکه نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قاصد، پیک، آنکه مکتوب میبرد
کسی که مکتوبی ازطرف کسی برای کسی دیگربردقاصدپیک
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
بلند مرتبه، بلند مقام
آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده
بلندمقام، بلندمرتبه، بلندپایه
دارای سایه، سایه دار، پرسایه
دارای نام و آوازه، معروف، مشهور، نامدار
نیزه دار، سرباز یا سپاهی که دارای نیزه باشد
مایه دار، مال دار، سرمایه دار، باشکوه، ارزشمند
دولتمند و مایه دار و مالدار
نامبرده، خداوند نام و آوازه، کسی که از جهت دلیری یا علم یا صنعت مشهور شده باشد
آنکه ناله کندنالنده
ناپنداشته پندارناپذیر تصورنشده، آنچه که تصور آن ممکن نباشدتصورناپذیر، صورت ناپذیر مقابل متصور
ناپسندیده نامقبول، نامرحوم نامغفورمقابل مبرور
بی مزد آنکه بمزد و پاداش خودنرسیده بی مزد
غیر ممکن، نامقدور
نانمیده، ناسپاس منظور نشده رعایت نگشته مقابل منظور، ناسپاس بی منظور
ناتوانسته ناشدنی ناممکن غیرمیسرمقابل مقدور
نافتوده فروتن
ناآبادان آبادنشده بایر: (وسرزمین خراب نامعمور هیچ تعیین نکرد {مقابل معمور
پوزش ناپذیر آنکه دارای عذر وبهانه ای موجه نیست
ناشاد اندوهگین آنکه شادمان نیست ناشاداندوهگین مقابل مسرور
پوشیده نشده ظاهرظشکار، لخت برهنه مقابل مستور، ناپوشیده برهنه آشکار
ناگفته نام نابرده ذکرنشده از قلم افتاده: ازبدو نیک و از خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور ک (ناصرخسرولغ)
بی دیوار، نامرز بیکرانه حصارنشده بی دیوار، بی حد بی انتها: (سلطان ازدیار هند مظفر و منصور با اموال موفور و نفایس نامحصور بازگشت)
شترانه مانند شتر ماده مثل ناقه: گردن امید خود را ناقه وار بس جرسها کز گمان در بسته ام. (خاقانی. سج. 639)
بزدلانه
آنکه نافه خرد
ناجورنامناسب. یاوصله ناهمجور. وصله ای که با جامه از یک جنس و یک رنگ نیست، نابرابرناهمسان مقابل جور
(صفت ظرفی که تا نصف پرشده: نصفه
نیزه وار. توضیح گاه در شعر بتشدید راء آید. در آغاز شاید (واو) بضرورت شعر کشیده تلفظ میشد ولی بعدها (در قرن 7 ه) (عهد شمس قیس) راء را مشدد تلفظ میکردند: (کزین کرد قیصر ده و دو هزار همه نیزه ور و همه نامدار) (شا. بخ. 1841: 7)